مدیریت نوآوری در صنعت نفت

چکیده: قرن حاضر مملو از نوآوریهای گوناگون در زمینة فناوریها, کالا و خدمات جدید است. اما در هیچ دوره ای مانند امروز نیاز به نوآوری چنین حاد نبوده است. بدون شک روزبروز بر شدت رقابت در بازارهای جهانی برای ارائة محصولات و خدمات توسط بخشهای مختلف صنعت افزوده میشود و در دهه های آتی شاهد شدید تر شدن نیز خواهیم بود. برای اینکه بتوان در بازارهای جهانی دوام آورد و بر رقبا چیره شد باید روشهای قدیمی و سنتی را کنار گذاشت. تنها از طریق ارائة محصولات جدید و مشتقات آنهاست که میتوان ارزش قابل توجهی برای شرکت ایجاد کرد. در شرکتهای عمدة بین المللی نفت بیش از هر زمان دیگری به نوآوری و مدیریت آن احساس نیاز میشود. عواملی چون بی ثباتی قیمتهای نفت, تهی شدن ذخایر و افت تولید, عدم دسترسی شرکتهای بین المللی به ذخایر قابل توجه جدید و ورود نسل جدیدی از رقبا شرکتهای عمده را برآن داشته است تا بیش از پیش به اهمیت نوآوری در جنبه های مختلف صنعت اعم از فناورهای پیشرفته و روشهای نوین مدیریتی پی ببرند. نوآوری از جمله تواناییهای کلیدی رهبر هر سازمانی است که به او این امکان را میدهد تا در جهت رشد و سودآوری سازمان خود حرکت کند. نوآوری و به تبع آن مدیریت نوآوری بواسطة قرین بودن با ریسک و سودآوری, شدیداً چالش برانگیز میباشد. بنابراین رهبر و مدیر سازمان همواره باید میان نوآوری و انضباط درون سازمانی تعادل برقرار نماید. در مقالة حاضر ابتدا تعریفی کلی از نوآوری و مدیریت نوآوری ارائه شده است و سپس سعی شده است تا عمده ترین دلایل ضرورت بهره گیری از نوآوری در صنعت نفت و گاز با توجه به تجربیات شرکتهای بین المللی عمدة فعال در این صنعت  عنوان شود.

ادامه نوشته

فرهنگ سازمانی؛ چه کسی متولی است؟

مقدمه: یکی از اصلی ترین دغدغه های دائمی مدیران، شیوه هماهنگ سازی همه فعالیتهای سازمان برای وصول به یک برونداد و پیامد مشترک در جهت اثربخشی سازمان است. بنگاههای پیشتاز و اثربخش، قادرند همزمان با توسعه بازار و محصول، تعداد بیشتری از کارکنان، با تخصص های متنوع و طبیعتا با مختصات فکری و شخصیتی متفاوت را به کار گیرند. هر چه میزان این تنوع افزایش یابد، به صورت طبیعی هماهنگ سازی این عناصر نیز پیچیده تر و سخت تر خواهد بود. تمام تکنیک ها و نظریه هایی که با محوریت «مدیریت سازمانهای پیچیده» ارائه می شوند برای فائق آمدن بر این امر خطیر و سخت بوده است. از سوی دیگر قسمت اعظم تلاشهای نظریه پردازان و اندیشمندان عرصه مدیریت و مشاوره پیرامون مباحث تحول و تغییر نیز، برای پاسخگویی به این پرسش اساسی شکل گرفته اند:

چگونه می توان همزمان با تغییر و تحول فضای کاری و توسعه محصول و بازار، هماهنگی بین عناصر و ابعاد متنوع و در حال رشد سازمان را تضمین کرد؟

ادامه نوشته

خلاقیـت

خلاقیت شیوه ای است که انسان به کمک آن بر ژرفا و فراخنای تجربـﺔ هستی خود می افزاید. خلاقیت همزمان با گسترش جهان و آشکار ساختن ابعاد  ناشناختهآن ، ظرفیت درونی بشر را نیز توسعه   می بخشد و موجب غنای آن می شود. بطوریکه انسان می تواند آن ابعاد ناشناخته را در درون خویش نیز تجربه کند. لذا روند آفرینش دارای نقشی دوجانبه است که فراتر از شیوه های معمول برخورد با محیط و خویشتن عمل می کند.
خلاقیت نیرویی است که بشر به کمک آن خود را از سلطــﺔ تقدیر رهایی می بخشد و نه تنها به قلمرویی فراتر از پاسخ های شرطی خود گام می گذارد ، بلکه مرز انتخاب های عادی خویش را نیز در می نوردد.
پس در روند آفرینش پیوند نوینی میان جهان و تجربـﺔ انسانی برقرار می گردد و بواسطـﺔ آن جهان و روان انسان هر دو کاویده می شود.
تمایل انسان به خودشکوفایی وتحقق توانایی های بالقوة او مهمترین انگیزش موجود برای خلاقیت است. این تمایل همان گرایش هدفمندی است که درتمام شئون ارگانیک و انسانی آشکار است . یعنی گرایش به توسعه ، گسترش ، رشد ، فعالیت و ابراز تمام توانایی های ارگانیسم تا آنجا که این انگیزش موجب تعالی وجود شود. چنین گرایشی ممکن است در ژرفای لایه های گوناگون دفاع های روانی که حتی گاه وجود آن را انکار می کنند ، مدفون شده باشد ، ولی بهرحال درهرفردی وجود دارد و تنها درانتظار شرایطی مناسب است تا آزاد شود و ترجمانی ارزنده بیابد.
از سوی دیگر بدون شک نیاز اجتماعی شدیدی برای خلاقیت وجود دارد و بسیاری از انتقادهای جدی در باب جوامع و گرایش های فرهنگی آنها ممکن است با مفاهیم مربوط به فقدان خلاقیت بستگی داشته باشند . مثلاً درآموزش و پرورش مرسوم فعلی به جای ایجاد زمینـﺔ مناسبی برای رشد افراد متفکر ، خلاق ، مبتکر و نومایه گرایش به تربیت اشخاص قالبی ، مقلد و همرنگ جماعت دیده می شود و یا مردم در اوقات فراغت خود به جای فعالیت های آفریننده ، ایفای نقش های منفعل و فعالیت های گروهی منضبط را ترجیح  می دهند. همچنین در زندگی فردی و خانوادگی نیز در لباس پوشیدن ، غذاخوردن ، کتاب خواندن و فکر کردن گرایش شدیدی به دنباله روی ، همرنگی با جماعت ، تحجر و رفتار قالبی وجود دارد.

ادامه نوشته

5 قدم ساده در راه رسیدن به فرهنگ مشتری‌مداری

اندی هانسلمن
سید محمد جواد رجالی
ایجاد یک فرهنگ مشتری مدار، فاکتوری حیاتی برای هر کسب‌وکاری است، ولی فرهنگ مشتری‌مداری چیست؟ از نظر من فرهنگ، روش‌هایی براي انجام کارها توسط ما است. این تعریف ساده‌ای است؛ ولی این نگرش من به فرهنگ است.


ایجاد و شکل دهی فرهنگی که شما می‌خواهید فرآیندی پیچیده است؛ ولی به گفته يك فیلسوف چینی: «سفری هزار کیلومتری با اولین قدم شروع می‌شود.»
در اینجا 5 قدم ساده که شما می‌توانید در جهت رسیدن به فرهنگ مشتری‌مداری بر دارید، آمده است:
1 - در صف مشتریانتان بایستید: با شرکت خودتان تماس بگیرید، در پذیرش بایستید، نمایشگاه‌ها، فروشگاه‌ها و انبارها را بازدید کنید و از همه ساده‌تر، سری به وب‌سایت شرکتتان بزنید. کارکنانتان تا چه میزان در برخورد با مشتری و خواسته‌های او خوب عمل می‌کنند؟کدام یک از فعالیت‌هایتان موثر و کدام یک بی‌فایده است؟ برای جواب بهتر به این سوالات می‌توانید از تکنیک خرید پنهان استفاده کنید (برای مثال مانند یک مشتری معمولی به فروشگاه‌ها یا نمایندگی‌های فروشتان مراجعه کنید و بررسی کنید كه مشتریان با چه مشکلاتی مواجه می‌شوند). احتیاجی به تحقیقات پیچیده نیست، می‌توانید از یکی از دوستان یا مشتریان برای این کار استفاده کنید یا خودتان انجامش دهید.
2 - کتاب قانون را به دور اندازید: در سازمان شما کتابی وجود دارد. این کتاب شامل قوانین، قواعد و روش‌هایی است که بر زبان کارکنانتان می‌آید و هر روز از آنها استفاده می‌کنند. شما هرگز نمی‌توانید این کتاب را پیدا کنید. در حقیقت این کتاب آشکار نیست، ولی زنده است و نفس می‌کشد و بر تمام رفتارها در شرکتتان اثر می‌گذارد. بعضی از این قواعد خوب هستند، ولی بسیاری از آنها محدود کننده‌اند. کار اصلی و مشکل شما پیدا کردن جنبه‌های منفی آن مانند نمی‌توانم، نمی‌شود، اجازه ندارم و ... و حذف آنها است، همچنین کشف و تقویت جنبه‌های مثبت است.
3 - در مقابل سیستم قرار بگیرید: همه سیستم‌ها و فرآیندهای شرکتتان یکی از این دو کار را برای تجربه مشتری انجام می‌دهند یا آن را حمایت و تقویت می‌کند یا باعث حذف و کاهش آن می‌شوند. در مقابل سیستم‌ها و روش‌هایتان قرار بگیرید و بفهمید چگونه عمل می‌کنند. از مشتریان بپرسيد براي تجربه بهتر به چه چیزهایی نیاز دارند. آنان مطمئنا ایده‌هایی دارند و چالش شما ایجاد سیستم‌هایی است که آنها را به تحقق برساند. بگوييد در‌های شرکت ما همیشه به روی مشتری باز است.
4 - از پشتیبانی‌کنندگان مشتریان، پشتیبانی کنید: کارکنانی را که عملکرد مناسبی دارند، شناسایی کنید. از روش خودتان برای شناسایی کارکنانی که تاثیر مناسبی بر مشتریان دارند استفاده کنید.آیا می‌دانید آنها چه کسانی هستند و کجایند؟ آنها را شناسایی کنید و بفهمید چه می‌کنند، چگونه این کار را انجام می‌دهند، چه می‌گویند و چگونه می‌گویند! آن را بازگو کنید و اجازه دهید دیگران از آن یاد بگیرند. کارکنان شایسته را نیز تشویق کنید تا دانش و تجربه شان را با دیگران در میان بگذارند.
5 - الگوی دیگران باشید: مهم نیست چه می‌گوييد، مهم اين است كه چه می‌کنید. قدم بزنید و به مشتریان گوش دهید و بازخورد مناسبی برای کسب‌وکار و کارکنان خط مقدم (کارکنانی که با مشتریان در رابطه‌اند، مترجم) ایجاد کنید. چرا ساعتی را در پذیرش یا در پشت صندوق نمی‌گذرانید تا بفهمید حقیقتا ارتباط با مشتریان چگونه است. شما می‌فهمید چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چیز‌های بسیاری فرا می‌گیرید. نمی‌گویم با انجام این کارها یک شبه فرهنگ مشتری‌مداری ایجاد می‌شود، ولی باید از جايي شروع کرد. به یاد داشته باشید كه برندگان عمل می‌کنند، نه یادداشت.

http://donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=211335

بررسي رابطه عدالت و تعهدسازماني (مطالعه موردي: شرکت مهندسي و توسعه گاز ايران)


چکيده: موضوع عدالت از ديرشمار جزء مهمترين مباحث و دغدغه‏هاي بشر و انديشمندان علوم گوناگون بوده است. عدالت، مفهوم وسيعي است و در هر حوزه‏اي کاربرد ويژه خود را دارد و در زندگي بشر، از حيات فردي گرفته تا نهادهاي بسيار پيچيده اجتماعي بويژه دولت و سيستم اداري آن مد نظر قرار مي گيرد. عدالت حيات و بقاي سيستم هاي اجتماعي را استمرار مي بخشد و عناصر اجتماعي را در کنار يکديگر منسجم مي سازد، در حالي که بي عدالتي موجبات جدايي و اضمحلال آنها را فراهم مي¬آورد. در سيستم عدالت گرا، مديران دستگاههاي دولتي موظفند با افراد سازمان به نحوي رفتار کنند که عزت و آبروي هيچ فردي خدشه دار نگردد، همواره نيک خواهانه و انسان دوستانه با آنها رفتار شود و عدالت و انصاف را در توزيع منابع و امکانات، رويه¬هاي سازماني و اداري و مراودات خود، رعايت نمايند؛ ضمن اينکه از طرف ديگر تعهد سازماني فراگردي است مستمر که با مشارکت افراد در تصميمات سازماني، توجه به افراد سازمان و موفقيت و رفاه آنان، سازمان متجلي مي شود. اين پژوهش درباره رابطه عدالت و تعهد سازماني در شرکت مهندسي و توسعه گاز ايران انجام شده است. دلالت عدالت بر تعهد سازماني رابطه اي است که در رصد بقا و پايداري سازمان مدنظر قرار گرفته است. نتايج پژوهش بر اين مهم دلالت داشته، رابطه عدالت و تعهد¬سازماني را تأئيد مي نمايد.
واژگان و مفاهيم کليدي: عدالت توزيعي ، عدالت رويه¬اي ، عدالت مراوده¬اي ، تعهد عاطفي ، تعهد تکليفي ، تعهد مستمر .
ادامه نوشته

فشار روانی و استرس

فشار رواني چيست؟
پاسخ بدن به محركهاي بيروني و دروني فشار رواني ناميده مي شود. رهاسازي بيروني فشار رواني شامل تغيير شغل، نقل مكان به يك شهر جديد، ازدواج ، مرگ شخص محبوب و وجود يك بيماري در خانواده مي باشد. حوادث شادي آور به همان اندازه غمبار مي تواند فشارزا باشند) . محركهاي دروني شامي ناراحتي جسماني و يا رواني است
ويژگي شخصيتي ، از قبيل نياز به بي نقص گرايي يا بدست آوردن رضايت ديگران، نيز مي توانند فشارآفرين باشند. فشار رواني مي تواند هم واكنش هاي مثبت و هم منفي ايجاد كند. به عنوان نمونه، شايد به دليل احساس بي كفايتي ، ميل به بي نقص بودن داشته باشيد و در نتيجه فشار دائمي كه بر خورد وارد مي كنيد در نهايت به ضرر خودتان تمامي مي شود. از سوي ديگر، ممكن است شما فشار را به صورت مثبت تجربه كنيد و در نتيجه به شدت برانگيخته شده و مولد باشيد و بتوانيد بيش از آنچه كه در شرايط معمولي مي توانستيد، موفقيت بدست آوريد
چرا فشار رواني آسيب رسان است؟
فشار چه مثبت باشد و چه منفي، واكنش هاي جسماني ايجاد مي كند. بدن هورمونها و مواد شيميايي كه كاركرد قلب, ريه ها وعضلات و ساير اندامها را تشديد مي كنند، ترشح مي كند. اين پاسخ ممكن است حالت دفاعي داشته باشد و شما را قادر كند كه مثلاً از يك ماشين بي احتياط فرار كنيد . وقتي دوباره احساس ايمني كرديد، تغييرات بدني مذكور ناپديد مي شوند. بهرحال، اگر فشار رواني براي يك دوره طولاني تداوم يابد ، هورمونها نيز بطور مرتب ترشح كرده و بدن شما را تحريك خواهد كرد، در نهايت اين تبادل بين روان و بدن موجب فرسايش مي گردد

. . . . . .
ادامه نوشته

بهبود روابط شما در محیط کار

 

ارتباط

امروزه خیلی از افراد اعم از زن یا مرد شاغل هستند و ساعت زیادی از وقت خود را در محیط کار می گذرانند پس موفقیت در محیط کار و داشتن وجه ای مناسب و آرامش در محیط کار برایشان بسیار مهم است .اهمیت مهارت‌های بین فردی در محیط کار را دست‌کم نگیرید.

اینکه همکاران، چه تصویری از شما در ذهن دارند، نقش بزرگی را در شادمانی و نشاط روزانه در محیط کار و مهم‌تر از آن در موفقیت و کارایی شغلی شما دارد.اگر نتوانید با اطرافیان، ارتباط موثر و خوبی برقرار کنید ، با وجود همه‌ی این قابلیت‌ها، در زندگی شخصی و حرفه‌ای با مشکل روبه رو می‌شوید.

اگر شاغل هم نباشید می توانید از این مهارت ها در ارتباطات خانوادگی خود استفاده کنید.با به کارگیری توصیه‌های موجود در این مقاله ، می‌توانید مهارت‌های اجتماعی خودتان را ارتقاء دهید؛ می توانید با همکاران، صمیمی‌تر شده و در نهایت با رعایت این‌ توصیه‌ها می‌توانید در دنیای کاری امروز، موفق شوید:

 

1- لبخند بزنید:

افراد، کمتر دور شخص اخمو، جمع می‌شوند. اگر می‌خواهید با همکاران خود رابطه‌ی شاد و دوستانه‌ای داشته باشید، سعی کنید همیشه نگرش مثبت و خوبی نسبت به کار و زندگی داشته باشید. اغلب وقت‌ها لبخند بزنید ، با این کار به دیگران، انرژی مثبت منتقل می‌کنید.

همیشه به دنبال یافتن یک نکته یا ویژگی مثبت در دیگران باشید و به آنان بگویید که چه ویژگی‌های خوبی دارند. سخاوتمند باشید و با کلمه‌های محبت‌آمیز، دیگران را تشویق کنید.

2- قدرشناس باشید:

همیشه به دنبال یافتن یک نکته یا ویژگی مثبت در دیگران باشید و به آنان بگویید که چه ویژگی‌های خوبی دارند. سخاوتمند باشید و با کلمه‌های محبت‌آمیز، دیگران را تشویق کنید. وقتی کارمندی را صدا می‌زنید تا به اتاق شما بیاید ، به او خوش آمد بگویید تا احساس خوبی داشته باشد . اگر دیگران بدانند که قدردان آنان هستید ، آنگاه بهترین کارهایی را که دوست دارید ، برای شما انجام می‌دهند.

 

3- به دیگران توجه کنید:

به آنچه در زندگی دیگران اتفاق می‌افتد ، توجه کنید. رویدادهای مهم شادی‌بخش (تاریخ تولد ، ازدواج) دیگران را به آنان تبریک بگویید و در شرایط ناگوار مانند بیماری و فوت عزیزان، با آنان هم‌‌دردی کنید.

با افراد، تماس چشمی برقرار کنید و با حالت صمیمیت ، دیگران را در صورت امکان به اسم کوچک صدا بزنید.  به نظرهای افراد گوش داده و به آنان اهمیت بدهید.

دو گوش ویک دهان

4- گوش دادن موثر را تمرین کنید:

گوش‌ دادن، روشی است که می‌خواهید به دیگران نشان دهید که به‌طور واقعی نظرهای آنان را می‌شنوید. «گوش دادن موثر» یعنی به زبان خودتان، آنچه را که دیگران می‌گویند، بازگو کنید. وقتی به حرف‌های همکاران خود، دقیق گوش می‌‌دهید، آنان شما را تحسین می‌کنند.

5- افراد را دور هم جمع کنید:

محیطی به وجود آورید که دیگران به کار گروهی تشویق شوند. با همه‌ی افراد به عدالت و مساوی رفتار کنید و از تبعیض و پارتی‌بازی خودداری کنید.

 

6- تضادها را حل کنید:

وقتی افراد ، دور هم جمع می‌شوند ، اگر تضادی به وجود آمد ، آن را حل کنید. یاد بگیرید یک میانجی خوب باشید. اگر همکاران، راجع به مسائل کاری، جروبحث کردند ، جلسه‌ای با حضور آنان برگزار کنید و مشکل‌ها را حل کنید. اگر این‌چنین نقش رهبری را ایفا کردید ، مورد احترام و تحسین اطرافیان قرار می‌گیرید.

یک ارتباط‌گر روشن و شفاف، کمتر با همکاران خود ، دچار سوء‌تفاهم و اختلاف می‌شود. نفوذ کلام و بلاغت، نشان از فراست، هوش و بلوغ فکری شما می‌دهد و این ارتباطی به سن شما ندارد.

7- ارتباط شفاف برقرار کنید:

توجه خاصی به آنچه که می‌گویید و اینکه چطور می‌گویید ، داشته باشید. یک ارتباط‌گر روشن و شفاف، کمتر با همکاران خود ، دچار سوء‌تفاهم و اختلاف می‌شود. نفوذ کلام و بلاغت، نشان از فراست، هوش و بلوغ فکری شما می‌دهد و این ارتباطی به سن شما ندارد. اگر به آنچه که می‌گویید ، توجه نکنید ، دیگران نیز به حرف‌ها و عقیده‌های‌تان اهمیتی نمی‌دهند.

 

8- شوخ طبع باشید:

نترسید از این که با دیگران، شوخی و بذله‌گویی می‌کنید. بسیاری از افراد ، گرد کسانی جمع می‌شوند که بتوانند شادی را برای آنان فراهم کنند و لبخند بر لبان‌شان بنشانند.اما اینکار را از حد نگذرانید تا به شخصیتتان لطمه نزند و البته مراقب حد ارتباط با نامحرم نیز باشید.

 

9- از دریچه‌ی چشم دیگران به موضوع‌ها بنگرید:

هم‌دلی به معنی این است كه : خودتان را جای دیگران بگذارید و احساس آنان را درک کنید و سعی کنید حادثه‌ها را از چشم‌انداز دیگران ببینید. شما می‌توانید با حس کردن هیجان‌های خودتان، وضعیت روانی خود را حفظ کنید . در حالی که اگر از درک هیجان‌های دیگران، غافل شوید ، نمی‌توانید توجه آنان را جلب کنید. افرادی که از شناخت، درک هیجان‌ها و احساس‌های دیگران عاجزند ، در ابراز هم‌دلی با دیگران نیز ناتوانند.

 

10- شکایت نکنید و نق نزنید:

هیچ‌چیز بدتر از یک شاکی یا نق‌زن حرفه‌ای نیست. اگر به سادگی راجع به هر موضوعی عصبانی شوید ، دیگر روز خوشی برای شما باقی نمی‌ماند. سعی کنید همیشه نسبت به اطرافیان، گذشت داشته باشید و موضوع‌ها را آسان بگیرید تا از این طریق، بر اعتبار و محبوبیت خود نزد دیگران بیفزایید.

 http://www.tebyan.net/Social/House_Family/LifesKnowledge/2009/5/13/91458.html

منبع : شادكامی – با تلخیص

تنظیم برای تبیان : داوودی

تعارض چيست؟

تعارض‌ تقريبا هميشه‌ با احساس‌ عصبانيت‌،درماندگي‌، رنج‌، اضطراب‌ يا ترس‌ همراه‌ است‌

چكيده‌:

 امروز صاحبنظران‌ مديريت‌ براين‌ باورند كه‌ نيروي‌ انساني‌ به‌ عنوان‌ اصليترين‌ دارايي‌ سازمانها و به‌ عنوان‌ مزيت‌رقابتي‌ مطرح‌ است‌ و وجود روابط سالم‌ مبتني‌ بر همكاري‌ و همدلي‌ بين‌ اين‌ منابع‌ ارزشمند از جمله‌ مهمترين‌ عوامل‌ اساسي‌براي‌ موفقيت‌ درهمه‌ سازمانها اعم‌ از صنعتي‌، اداري‌، خدماتي‌، آموزشي‌ و مانند آنهاست‌. از طرف‌ ديگر با توجه‌ به‌ پيچيدگي‌ روزافزون‌ سازمانها و تفاوت‌ در انديشه‌، نگرش‌ و باورهاي‌ افراد، تعارض‌ به‌ عنوان‌جزء اجتناب‌ناپذير زندگي‌ سازماني‌ امروز مطرح‌ است‌. نكته‌ قابل‌ توجه‌ اينجاست‌ كه‌ اجتناب‌ناپذير بودن‌ تعارض‌ بر منفي‌ بودن‌آن‌ نيست‌ بلكه‌ چه‌ بسا اگر تعارض‌ خوب‌ مديريت‌ شود، براي‌ سازمان‌ مفيد نيز باشد. به‌ عبارت‌ ديگر تعارض‌ سكه‌اي‌ است‌ كه‌دو وجه‌ مثبت‌ و منفي‌ دارد و شيوه‌ برخورد و يا رويارويي‌ با آن‌ است‌ كه‌ اثر آن‌ را براي‌ سازمان‌ تعيين‌ مي‌كند. از اين‌رو، بي‌شك‌توانايي‌ مديريت‌ و كنترل‌ پديده‌ تعارض‌ در سازمانها از مهمترين‌ مهارتهاي‌ مديريت‌ است‌ كه‌ مديران‌ امروز نيازمند آن‌ هستند.دراين‌ مقاله‌ سعي‌ شده‌ است‌ با ارايه‌ مفهوم‌ تعارض‌، سطوح‌ و انواع‌ آن‌ و رابطه‌ آن‌ با عملكرد و سبكها و راهبردهاي‌مديريت‌ تعارض‌ گاهي‌ در راستاي‌ آشنايي‌ مديران‌ با اين‌ مهارت‌ مديريتي‌ برداشته‌ شود.



كليد واژه‌ها:

مديريت‌ تعارض‌، رابطه‌ تعارض‌ و عملكرد، اجتناب‌ ناپذيري‌ تعارض‌ عمودي‌، تعارض‌ افقي‌، منابع‌ ايجادتعارض‌.

 

1. مفهوم‌ و ضرورت‌ مديريت‌ تعارض‌
تعارض‌ جزئي‌ طبيعي‌ و عادي‌ از زندگي‌ روزمره‌ ماو واقعيتي‌ است‌ كه‌ بشر در طول‌ تاريخ‌ با آن‌ آشنابوده‌ ولي‌ متأسفانه‌ به‌ دليل‌ عدم‌ مديريت‌ صحيح‌،بيشتر به‌ ستيزه‌ جويي‌ و دشمن‌ مبدل‌ شده‌ است‌.لذا امروز افراد پيشينه‌ ناخوشايندي‌ از آن‌ دارند و
به‌ تعارض‌ به‌ عنوان‌ يك‌ پديده‌ منفي‌ نگاه‌ مي‌كنند.(موسسه‌ آلند ايسلند پيس‌، 2002)
تعارض‌ زماني‌ رخ‌ مي‌دهد كه‌ دو يا چند نفراز افراد در مقابل‌ يكديگر قرار گيرند زيرا نيازها،خواسته‌ها، اهداف‌ و ارزشهاي‌ آنها متفاوت‌ است‌(تومي‌، 1999). به‌ عبارت‌ ديگر تعارض‌ فرايندي‌است‌ كه‌ در آن‌ فردي‌ در مي‌يابد كه‌ شخص‌ ديگري‌به‌ طور منفي‌ روي‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ او تعقيب‌ مي‌كندتأثير گذاشته‌ است‌. (وودمن‌ و ديگران‌، 1995).
تعارض‌ تقريبا هميشه‌ با احساس‌ عصبانيت‌،درماندگي‌، رنج‌، اضطراب‌ يا ترس‌ همراه‌ است‌. درحالي‌ كه‌ تعارض‌ و برداشت‌ ما از آن‌ به‌ سوي‌تصوير منفي‌ گرايش‌ دارد، اما تعارض‌ لزوما امري‌منفي‌ نيست‌ و اين‌ توانايي‌، براي‌ مديريت‌ تعارض‌است‌ كه‌ بر پيامدهاي‌ آن‌ اثر مي‌گذارد (سازمان‌USDA، 2002)
نكته‌ مهم‌ در اينجا اين‌ است‌ كه‌ هر چندتعارض‌ امري‌ اجتناب‌ناپذير است‌ و به‌ دليل‌متفاوت‌ بودن‌ اهداف‌، ارزشها و عقايد به‌ وجودمي‌آيد، ولي‌ مي‌توان‌ آن‌ را هدايت‌ و به‌ حداقل‌رساند و حل‌ كرد (ارفورت‌، 2002).
لذا آگاهي‌ از دانش‌ و مهارتهاي‌ مديريت‌تعارض‌ به‌ منظور استفاده‌ از آن‌ امري‌ ضروري‌ به‌نظر مي‌رسد. چنانكه‌ حتي‌ برخي‌ معتقدند كه‌ دانش‌ اينكه‌ چگونه‌ تعارضات‌ خود را مديريت‌كنيد به‌ اندازه‌ اينكه‌ بدانيد چگونه‌ بخوانيد،بنويسيد و صحبت‌ كنيد مهم‌ است‌  (موسسه‌ آلندايسلند پيس‌، 2002)
مديريت‌ تعارض‌ فرايند برنامه‌ريزي‌ براي‌پرهيز از تعارض‌ در جايي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ و
سازماندهي‌ آن‌ براي‌ حل‌ تعارض‌، جايي‌ كه‌ رخ‌مي‌دهد است‌ (اسلوكام‌، 2002). . . . . .

ادامه نوشته

استرس و راههاي برخورد صحيح با آن

 
فشار روحی ( Stress ) و شیوه های درست برخورد با آن

موضوع اصلی این مقاله بررسی راه های کاهش و مبارزه با سیندرم فشار روحی می باشد، اما پیش از پرداختن به این موضوع، برای آنکه مطالب مربوط به این بررسی برای خوانندگان این مقاله بهتر قابل درک گردند لازم است مختصری پیرامون تعریف فشار روحی و مطالب جانبی آن گفتگو نمائیم.

تعریف فشار روحی ( Stress )

Hans Selye در سال ١۹۵۶ فشار روحی را چنین تعریف نمود : فشار روحی حاصل تغییرات فیزیولوژیکی ویژه ای است که بر اثر محرکها و عوامل فشارساز در بدن ایجاد می گردند. هدف مکانیسم فشار روحی در واقع مقابله با مشکل ( Problem ) یا متعادل ساختن و انطباق موجود زنده با شرایط جدیدش می باشد. این مکانیسم از ٣ مرحله تشکیل می گردد :

١ - مرحلۀ هشدار و آماده باش که در طی آن موجود زنده خطری را تشخیص داده و در نتیجۀ آن سیستم عصبی اش فعال و ضربان قلب و تنفسش شدیدتر می گردند، همچنین فعالیت دستگاه گوارشی وی و جریان خون در این دستگاه کاهش یافته و این امر موجب انتقال خون بیشتر به ماهیچه های حرکتی و افزایش میزان چربی خون و قدرت چسبندگی آن می گردد. مردمک چشم بازتر شده و احساس ترس در موجود زنده افزایش می یابد.

۲ مرحلۀ دفاع، مبارزه یا فرار که در طی آن شیوۀ رفتار و برخورد موجود زنده با مشکل آشکار می گردد. این رفتارخود را به یکی از دو صورت زیر نمایان می سازد :

الف : مبارزه با مشکل

ب : اجتناب و دوری از مشکل یا انطباق با آن

٣ مرحلۀ بازگشت به حالت طبیعی و اولیه که در جریان آن ، موجود زنده از نظر جسمی، روحی و روانی مجددا به حالت پیش از مرحلۀ

هشدار و آماده باش بازمی گردد.

ادامه نوشته

تعارض سازماني: تعريف، مباني، انواع و مديريت تعارض

چكيده

اين مقاله مفهوم تعارض را شرح داده و تعارض را تعريف مي‌كند. جايگاه تعارض در مديريت و سازمان را مورد بررسي قرار مي‌دهد. انواع تعارضات سازماني را برشمرده و آنها را تقسيم‌بندي مي‌كند. نظريه‌ها و رويكردهاي مختلف درباره تعارض سازماني را شرح مي‌دهد. به منشأ تعارضات سازماني اشاره مي‌كند و در پايان به مبحث مديريت تعارض و استراتژي‌هاي آن مي‌پردازد.

 
كليدواژه : تعارض سازماني؛ تعارضات سازماني؛ مديريت تعارض؛‌استراتژي ايجاد تعارض

1- مقدمه

تعارض پديده‌اي است كه آثار مثبت و منفي روي عملكرد افراد و سازمان‌ها دارد. استفاده صحيح و مؤثر از تعارض موجب بهبود عملكرد و ارتقاي سطح سلامتي سازمان مي‌گردد و استفاده غير مؤثر از آن موجب كاهش عملكرد و ايجاد كشمكش و تشنج در سازمان مي‌شود. استفاده مؤثر از تعارض مستلزم شناخت و درك كامل ماهيت آن و همچنين علل خلق كننده و كسب مهارت در اداره و كنترل آن است كه البته امروز به عنوان يكي از مهمترين مهارت‌هاي مديريت به شمار مي‌آيد. توانايي برخورد با تعارض و اداره آن، در موفقيت مديران سازمان‌ها نقش ارزنده‌اي دارد. اگر تعارض‌ها سازنده باشند، موجب بروز افكار نو و خلاق مي‌شوند و زمينه تغيير و نوآوري و تحول سازنده را در سازمان فراهم مي‌سازند و در نهايت به مديريت كمك مي‌كنند تا به اهداف سازماني خويش نائل آيد.

در اين مقاله سعي نگارنده بر آن است تا مفهوم تعارض، ديدگاه‌هاي سنتي، روابط انساني و تعاملي و انواع تعارض را تبيين و به مديران سازمان‌ها كمك كند تا با مهارت‌هاي مديريت تعارض آشنا و در مواقع لزوم آن را به كار گيرند.

2- مفهوم تعارض

در فرهنگ لغات فارسي، تعارض به معناي متعرض و مزاحم يكديگر شدن، باهم خلاف كردن و اختلاف داشتن معني شده است. رابينز در تعريفي مي‌گويد: «تعارض فرآيندي است كه در آن، شخص الف به طور عمدي مي‌كوشد تا به گونه‌اي بازدارنده سبب ناكامي شخص در رسيدن به علايق و اهدافش گردد». وي توضيح مي‌دهد كه در اين تعريف، مفاهيم ادراك يا آگاهي (Perception)، مخالفت(Opposition)، كميابي (Scarcity) و بازدارندگي (Blockage) نشاندهنده ماهيت تعارض هستند. ساير وجوه مشترك تعريف‌هاي واژه تعارض عبارت از مخالفت، نزاع، كشمكش، پرخاشگري و آشوب است.

3- جايگاه تعارض در مديريت. . . . . . .

ادامه نوشته

مديريت و تفويض اختيار

چكيده

امروزه در علوم سياسي و اداري مفاهيم تمركز و عدم تمركز در موارد گوناگون به صورت مبهم وپيچيده بكار مي رود. ريشه اين ابهام در نظريات و عقايد سياسي و اجتماعي حاكم بر جامعه است. به طوري كه در هر نوع نظام سياسي و اجتماعي حدودي از افراط يا تفريط در تمركز قدرت وتصميم گيري به چشم مي خورد تمركز و عدم تمركز به هر شكل و صورتي كه باشد مظهر ساختار قدرت در تصميم گيري است. نكته اي كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه مفهوم تمركز در عمل به صورتي مطلق تجلي و ظهور نمي يابد بلكه تصورآن امري است نسبي با درجات متفاوتي از تمركز. در تمركز سازماني روابط ميان ساختارهاي مختلف حكومتي مطرح نيست. بلكه تمركز سازماني امري است مربوط به نحوه مديريت مقام مسئول يك دستگاه توسط رئيس و يا احيانا معاونان او اتخاذ مي گردد. حال آن كه عدم تمركز سازماني وقتي است كه مديران رؤسا و هر عضو سازماني بتواند در حدود وظايف و مسئوليتهاي نسبت به امور محوله اتخاذ تصميم نمايد و از اختيارات كافي و متناسب با مسئوليت برخوردار باشد. بنابراين مبناي عدم تمركز سازماني تفويض اختيار يا واگذاري اختيارات بيشتر و متناسب با مسئوليتها به مديران و مسئولين سطوح مختلف سلسله مراتب سازماني از سوي مقام مسئول دستگاه است. بديهي است آثار و پيامدهاي ناشي از تمركز سازماني يا به عبارت ديگر عدم تفويض اختيارات كافي به مسئولان تابعه در محل در يك ساخت اداري متمركز ، مسائل و مشكلات اداري را تشديد خواهد نمود. از اين رو پاره اي از معايب و اثار نامطلوب ناشي از نظام متمركز اداري را مي توان درعمل با اعطاي اختيارات تام يا فوق العاده به مقامات و ماموران تابعه محلي يا به عبارت ديگر به اجراي سياست عدم تمركز سازماني مرتفع نمود.

كليدواژه : اختيار ؛ تفويض اختيار ؛ سازماندهي ؛ Delegation of Authority

1- مقدمه

يکی از تعاریف مورد قبول اکثر صاحب نظران و نویسندگان علوم اداری درباره مدیریت عبارت است از مديريت یعنی کارکردن با افراد و به وسیله افراد و گروهها برای تحقق هدفهای سازمانی. از این تعریف جنبه های مختلفی قابل برداشت است. یکی از آن جنبه های تفویض اختیار (Delegation of Authority) است. تفویض اختیار به عنوان یکی از مهمترین راهکارهای مشارکت سازمانی، درياري دادن، درگير شدن و ا حساس مسئولیت کاری در کارکنان یک سازمان، بسیار اثر بخش بوده و چنانچه با آگاهی انجام گیرد برای سازمان و شخص مدیر حکم ارزش افزوده را دارد. بررسی ها نشان داده است که بیش از هفتاد درصد فعالیتهایی را که مدیران انجام می دهند می توانند به زیر دستان خود تفویض نمایند یا به عبارت دیگر زیر دستان قادر به انجام دادن آنها هستند. در این باره برخی اعتقاد دارند که مدیران نباید تمام کارهايی را که قادر به انجام دادن آن هستند، خود انجام دهند بلکه باید آنرا به دیگران یاد داده و تفویض نمایند و خود در جستجوی دانستن و ایجاد سوال باشند.

2- مفهوم اختيار

اختیار از جمله مفاهیمی است که در علوم مختلف معنا و ابعاد مختلفی پیدا می کند. این اختلاف بیشتر به جنبه تعریف خاص آنان از اختیار بر می گردد. در علوم اداری اختیار معادل Authority آمده است که به معنی حق تصمیم گیری است و بستر این مهم در هر سازمانی ساختار سازمانی است. . . .

ادامه نوشته

دنياي الکترونيکي و بازنگري در رفتار سازماني

چکیده

در اين مقاله سعي بر آن است تا اثر دنياي الکترونيکي بر رفتار سازماني بررسي شود که تحقيقات کمي در اين مورد انجام شده است. آنچه که در اينجا ذکر مي شود، مطالعه برخي تحقيقات و مقايسه آنها با برخي از مشاهدات، حدسها و گمانها در اين عرصه است. در اين مقاله با اين موضوع آشنا خواهيم شد که چطور کامپيوتر و اينترنت هرچيزي را از رهبري تا توازن کار و خانواده تحت تاثير قرار مي دهند.


سازمان الکترونيکي چيست؟
دو واژه اي کــــــه به نظر موجب ابهام مي شوند تجارت الکترونيکي و کسب و کار الکترونيکي هستند(1). واژه تجارت الکترونيکي درحال تبديل شدن به يک برچسب استاندارد براي تشريح جنبه فروش کسب و کار الکترونيکي است. تجارت الکترونيکي ارائه محصولات و دريـــافت سفارشات را در سايت هاي وب را دربرمي گيرد. اکثر مقالات و رسانه ها به اينترنت در کسب و کار به عنوان مکاني براي خريد - بازاريابي و فروش محصولات و خدمات تحت آن توجه کرده اند. زماني که شما مي شنويد که تعداد زيادي از افراد از اينترنت خريد مي کنند و يا اينکه سازمانها مي توانند سايت هاي وبي را ايجاد کنند که در آن مي توانند محصولاتشان را به فروش برسانند، مبادلاتي را انجام دهند و پرداختها را وصول و سفارشاتي را بگيرند شما درباره تجارت الکترونيکي مي شنويد. تجارت الکترونيکي تغيير شگرفي را در ارتباطات سازمان با مشتريانش ايجاد کرده است، و به طور سرسام آوري درحال گسترش است. حجم جهاني تجارت الکترونيکي 111 ميليارد دلار در سال 1999 بود و اين ميزان در سال 2003 به 1/3 تريليون دلار مي رسد(2).
در مقايسه با تجارت الکترونيکي، کسب و کار الکترونيکي به طيف کاملي از فعاليتهاي دخيل، در يک سازمان موفق مبتني بر اينترنت اشاره دارد. به مفهوم دقيقتر، تجارت الکترونيکي زيرمجموعه کسب و کار الکترونيکي است. کسب و کار الکترونيکي شامل ايجاد استراتژي هايي براي اداره شرکتهاي مبتني بر اينترنت، ايجاد زنجيره هاي عرضه منسجم، همکاري با شريکان به طور الکترونيکي براي هماهنگي بين طراحي و توليد، شناسايي نوعي متفاوت از رهبر براي اداره کسب و کار مجازي، چالش پيداکردن افراد ماهر براي ساخت و به کارانداختن اينترانت ها و سايت هاي وب و پشتيباني از آنهاست. کسب و کار الکترونيکي، شامل خلق بازارهاي جديد، يافتن مشتريان جديد و در کنار اين موارد تلاش براي دسترسي به ترکيب بهينه اي از کامپيوتر، وب وکاربردهاست.
يک کسب و کار الکترونيکي، اينترنت و اينترانت هاي دروني را براي گشودن کانال هاي ارتباطاتي يک سازمان استفاده مي کند، و اين امکان را فراهم مي آورد که اطلاعات، منسجم و توزيع شوند و به مشتريان، توليدکنندگان، کارکنان و ديگران اجازه مي دهد تا با سازمان بــه طور زنده ارتباط برقرار کنند.
لازم است تا درباره درجه دخيل بودن کسب و کار الکترونيکي در يک سازمان بينديشيم. سازمانهايي نظير آمازون دات.کام، اي ترد (E.TRADE) و پتسمارت (PETSMART) و نظاير آن، ده ســــال قبل وجود نداشتند. آنها به طورکلي انقلاب اينترنت را ايجاد کرده اند. مشتريانشان هرگز به طور فيزيکي در فروشگاههايشان قدم نمي زنند هرگز کارمندي را نمي بينند. اينها نمونه هايي از سازمانهاي کاملاً اينترنتي هستند. تنها منبع درآمد آنها، مبتني بر تعاملات اينترنتي است.

ادامه نوشته

تعارض پدیده ای اجتناب ناپذیر در سازمان ها(Conflict)

در بسیاری از سازمانها تعارض به صورت یک مساله جدی وجود دارد . شاید در همه جا این پدیده دارای چنان قدرتی نباشد که موجب انحلال شرکت گردد . ولی تردیدی نیست که می تواند بر عملکرد سازمان اثرات ناگوار بگذارد ، یا شرایطی پدید آورد که سازمان بسیاری از نیروهای کارآمد خود را از دست بدهد . ولی هر تعارضی بد نیست و این پدیده همان سکه ای است که دو رو دارد ، روی مثبت و روی منفی . برای روشن شدن مطلب لازم است تعریفی از تعارض و دیدگاههای مربوط به آن ارائه گردد .

بطور کلی عدم توافق بین دو یا چند عضو یا گروه سازمان را تعارض می گویند ، که این عدم توافق ریشه در این مساله دارد که آنها بایستی در منابع محدود شریک گردند و یا دارای ارزشها ، اهداف و وضیعیتهای متفاوتی هستند . یکی از دشواریهای موجود تفاوت موجود بین تعارض و رقابت است . وقتیکه اهداف گروههای درگیر ناسازگار است اما گروهها نمی توانند مانع یکدیگر شوند ، رقابت وجود دارد ، اما اگر فرصت برای مداخله باشد و از این فرصت استفاده هم بشود منجر به ایجاد تعارض می گردد . از طرفی همکاری زمانی است که دو گروه یا بیشتر برای کسب اهداف متقابل با یکدیگر کار می کنند . احتمال اینکه تعارض و همکاری در کنار یکدیگر باشند وجود دارد . نقطه مقابل همکاری ، تعارض نیست ولی فقدان همکاری موجب تعارض می شود . مدیران باید بکوشند راههایی بیابند که تعادلی بین تعارض و همکاری برقرار شود .
 

ادامه نوشته

تفاوت هاي فردي در سازمان

اندازه‌گيری تفاوت‌های فردی

يكی از وظايف روانشناس صنعتی سازمانی آن است كه مشخص سازد هر يك از داوطلبان ورود به سازمان، تا چه اندازه خصوصيات مورد مطالعه را دارا هستند. در تحقيقات علمی نمی‌توان به اصطلاحات كلی اكتفا كرد.

روانشناس صنعتی سازمانی بايد بداند كه هر صفت يا ويژگی شخصيتی تا چه حد در فرد مورد مطالعه او، وجود دارد. به عبارت ديگر، در اين موارد، او « كيفيت» را تبديل به « كميت» می‌كند و آن‌چه را مشاهده كرده است، با اعداد و ارقام نشان می‌دهد. روانشناس صنعتی سازمانی در اندازه‌گيری تفاوت‌های فردی داوطلبان ورود به سازمان يا در ارزيابی عملكرد كاركنان آن،‌ از مقياس‌های گوناگون فيزيكی و روانشناختی استفاده می‌كند. اندازه‌گيری مشخصاتی مثل وزن، قد، دور سينه و نيروی دستها، به صورت واحدهای فيزيكی نشان داده مي‌شود.

در اندازه‌گيری‌های روانشناختی نمی‌توان از واحدهای فيزيكی، استفاده كرد. اين وضع معمولاً هنگامی مصداق پيدا می‌كند كه بخواهيم صفاتی مثل هوش، استعداد، منش يا جامعه‌پذيری افراد را اندازه‌گيری  كنيم. در اين موارد، روانشناس صنعتی سازمانی بايد به جای مقياس‌های مطلق،‌ از مقياس‌های نسبی استفاده می‌كند و طی آن اعداد ترتيبی، مثل، اول،‌ دوم، سوم و مانند آن را به كار می‌گيرد.

 

منشأ تفاوت‌های فردی

منشأ تفاوت‌های فردی را بايد در وراثت افراد و محيط زندگی آنان ـ از آغاز (تشكيل نطفه) تا زمان مطالعه‌ـ جستجو كرد. وراثت بيولوژيك هر يك از ما به وسيله كروموزوم‌ها و به عبارت دقيق تر، به وسيله‌ ژن ها  يا تعيين كننده‌های شيميايی، مشخص می‌شود.

موجود زنده‌ در حال شكل گیریی را مايع آمنيوتيك در بر می‌گيرد که این مايع آمنيوتيكی محيط خارجی قبل از تولد آدمی را تشكيل می‌دهد. تولد باعث می‌شود كه نوزاد با تحريك‌های تازه‌ای، مثل تحريك‌های اجتماعی روبه‌رو شود. كودك از طريق محيط‌ اجتماعی، ميراث اجتماعی يا آن‌چه را كه از لحاظ فرهنگی از نسل‌های قبل، به او منتقل شده است، می‌گيرد. هر صفت شخصيتی، به واسطه اثر متقابل محيط و وراثت شكل می‌گيرد. تفاوت بين افراد می‌تواند در نتيجه تفاوت‌های محيطی، تفاوت‌های ارثی، يا محصول هر دو عامل باشد. بدين ترتيب، تفاوت‌های موجود در رنگ چشم، ارثی است؛ تفاوت‌های موجود در نگرش‌های اجتماعی، محيطی است؛ و تفاوت‌های موجود در هوش افراد نيز ارثی و محيطی است.

 

كاربرد يافته‌های مربوط به بحث تفاوت‌های فردی در سازمان

در زير تنها به نمونه‌هايی از كاربرد مفاهيم مربوط به تفاوت‌های فردی در محيط كار، اشاره خواهيم داشت:

در انتخاب كاركنان: وقتی می‌خواهيم يك فرد مناسب را جهت تصدی شغلی انتخاب كنيم، بايد اين نكته‌ مهم را در ذهن داشته باشيم كه بين داوطلبان تصدی چنين شغلی، تفاوت‌های فردی وجود دارد.

در آموزش كاركنان: وقتی کارکنان را در يك دوره آموزشی قبل از خدمت یا حین خدمت شركت می‌دهيم، بايد به اين نكته اساسی توجه داشته باشيم كه ميزان هوش و علاقه آنان به يادگيری مطالب ارايه شده در دوره آموزشی، با يكديگر متفاوت است.

در ارزيابی عملكرد شغلی كاركنان: در مواردی كه قصد داريم عملكرد شغلی افراد را ارزيابی كنيم، بايد بدانيم كه توان، علاقه، ميزان پشتكار، هوش، سرعت عمل و ساير ويژگي‌های شخصيتی كاركنان تحت نظارت ما با هم تفاوت دارد و هر يك از آنان به ميزان معينی قادرند در انجام دادن وظايف شغلی خود، مهارت كسب كنند.

در اعمال رهبری و مديريت: وقتی اداره و رهبری يك واحد از سازمان به عهده ما گذاشته می‌شود، لازم است اين نكته مهم را در نظر داشته باشيم كه بعضی از افراد تحت نظارت ما در شرايطی بهتر كار می‌كنند كه مدير آنان از سبك رهبری آمرانه استفاده كند، بعضی ديگر از آنان با سبك رهبری مردمی (مشورتی) سازگارتر هستند و … اگر به يك فرد گفته شود چه فعاليت‌هايی را چگونه انجام دهد، بهتر كار می‌كند و بعضی ديگر ترجيح می‌دهند در چگونگی انجام دادن وظايف شغلی، خلاقيت و نوآوری داشته باشند.

در ايحاد انگيزه شغلی: اگر به يك فرد گفته شود در صورت موفقيت در انجام دادن وظايف شغلی پاداش مالی بيشنری دريافت خواهد كرد، ممكن است بر تلاش خود در كار بيافزايد. اين احتمال نيز وجود دارد كه فرد ديگر تنها به دليل مطرح شدن در سازمان، بر تلاش خود بيافزايد؛ ولی افزايش پاداش مالی برای او اهميت خاصی نداشته باشد. به هر حال، نيازهای افراد با يكديگر تفاوت دارد و هر يك از آنان به دليل يا دلايل خاص خود حداكثر توان و نيروی خود را در جهت انجام دادن وظايف شغلی به كار می‌گيرند.

 *www.charismaco.com

مديريت تعارض و نقش آن در بهبود کار گروهي

بزرگي انسان زماني نشان داده خواهد شد که مردم بياموزند چگونه ميتوان از مرزهاي تنگ دانش و تجربه شخصي فراتر رفته و موضوعات را بر پايه خرد گروهي که از طريق جمع آوري دانش ، تجربه و بصيرتهاي آنان فراهم مي آيد بررسي نمود .

همواره لازم است تا در سازمانها و گروه هاي کاري ، روحيه بردباري ، تحمل متقابل ، هماهنگي منافع و همکاري را پرورش داد .تا زمانيکه با انسان سروکار داريد ممکن نيست به همنوايي و سازگاري کامل دست يابيد .

 « کونوسکه ماتسوشيتا »

چکيده :

پيچيدگي هاي روانشناختي انسان از يکسو و تفاوتهاي ذاتي و اکتسابي او از نظر علايق ، سلايق ، ارزشها ، تمايلات فردي و نيز تفاوتهاي بينشي و ديدگاهي که از سوابق تحصيلي ، تجربه هاي کاري و توانايي هاي شغلي ناشي ميشود ، وجود تعارض و بروز اختلاف در محيط هاي کاري، گروه هاي کاري و روابط فيمابين افراد را به امري طبيعي و غيرقابل اجتناب مبدل ساخته است . لذا پذيرش اين واقعيت که در بهترين حالت کار گروهي و در بهترين گروه هاي کاري موجود ، تعارض و اختلاف نظر وجود خواهد داشت ، به سازمان وگروه هاي کاري کمک خواهد کرد تا با شناخت مناسب نسبت به وضعيت خود قبل از آنکه مساله به شکلي حاد و غير قابل کنترل درآيد در جهت رفع تعارض به کوشش پرداخته و بدنبال راه کار مناسب باشند .

البته در اين مقاله سعي شده تا  به تعارض بصورت تک بعدي نگاه نکرده و ضمن اشاره به لزوم مديريت صحيح بر آن ، از آن بعنوان يک فرصت براي رشد و تعالي کار گروهي و خلاقيت هاي فردي ياد نماييم . در واقع از منظر اين نوشتار وجود تعارض مشهود در ايده ها و نظرات اعضاي گروه در يک پروسه کار گروهي ، نشان از استمرار مبحث يادگيري در بين ايشان دارد .

در جريان يک کار گروهي موفق ، بيان آزادانه نقطه نظرات و ايده هاي افراد گروه به منظور رشد و توسعه خلاقيتهاي فردي ، امري ضروري بوده و از آن بديهي تر بروز تعارض برخاسته از اين تبادل آرا مي باشد . هنر هدايت  ورهبري گروه در حل اين تعارضات نمايان شده و به تعبيري برخورد اصولي با اين پديده و مديريت کردن آن به نحو مطلوب مي تواند تهديد تعارض را به فرصت مبدل سازد ، فرصتي براي شکوفايي استعدادها و به فعليت رساندن خلاقيت هاي بالقوه .

تعريف تعارض :

 تعارض در لغت به معني برخلاف يکديگر بودن ، اختلاف نظر داشتن و درجهت مخالف حرکت کردن است . تعريفي که اين مقاله به آن اشاره دارد عبارت است از" بروز اختلاف نظرو تفاوت ديدگاه در موردموارد مطرح شده درکار گروهي و در اعضاء آن ، که ناشي از تفاوتهاي ميان فردي و ويژگي هاي شخصيتي ايشان و طرز تلقي هاي متفاوت در بين آنهاست."

تعارض داراي سه ماهيت اصلي است که در ذيل به شکلي خلاصه به آنها اشاره  مي گردد :

 الف ) تعارض ماهيتي خنثي دارد : يعني تعارض به شکلي ذاتي مخرب يا سازنده نيست بلکه نحوه مديريت برآنست که نشان از سازنده و يا مخرب بودن آن دارد .

 ب )   تعارض ماهيت طيفي دارد : يعني تعارض از اختلاف نظرهاي معمولي و پيش پا افتاده گرفته تا اختلافات شديد فکري و نظري را شامل مي گردد .

 ج )    تعارض ماهيت اجتناب ناپذير دارد : همانطور که قبلا هم توضيح داده شد ، بدليل وجود عوامل متعدد در ايجاد تعارض ، بروز اين پديده غيرقابل اجتناب است .

تعارض آشکار و پنهان :

در مورد تعارض آشکار نيازي به توضيح نيست ، زيرا بروز اختلاف نظر و مشاجره و جدل در گروه ، نشان  ا زبروز آن دارد . اما در مورد تعارض پنهان که اتفاقا به نظرنگارنده در جامعه ايراني و در گروه هاي کاري ما بيشتر اتفاق مي افتد ، نياز به شرح بيشتري مي باشد .

تعارض پنهان معمولا به دو شکل در گروه هاي کاري وسازمانها وجود دارد . در حالت اول انگار هيچ تعارضي وجود ندارد و هيچ مشاهده اي در اين ارتباط گزارش نمي شود و در حالت دوم زماني که طيف بندي کاملا صلبي و غير قابل انعطاف به چشم مي خورد ، خود را نمايان مي سازد .

در حالت اول ، اعضاء گروه بخاطر حفظ يکپارچگي و انسجام تيمي از اظهار نظرمتعارض خود با جمع خودداري کرده و بيشتر به بقاي گروه مي انديشند . به باور اين افراد اگر هر يک از ايشان نظرات مخالف خويش را بيان نمايد ، اختلافات شدت پيدا کرده و در نهايت به انحلال گروه مي انجامد .

در حالت دوم که بيشتر باعث اخلال در پويايي گروه ميگردد ، بيشتر زماني اتفاق مي افتد که ترکيب گروه از نظر رده سازماني متجانس نباشد . در اينجا کسانيکه از رده سازماني پايينتري برخوردارند کمتر به اظهار نظرات خويش مي پردازند و بعبارتي ديگر افراد با جايگاه بالاتر متکلم وحده خواهند شد .

عوامل بروز تعارض :

 تعارض در اثر عوامل متعددي بوجود مي آيد . بطور کلي دلايل بروز تعارض را ميتوان در سه گروه عمده تقسيم بندي نمود :

    1 )     عوامل ناشي از رفتارهاي ارتباطي و چگونگي برقراري آنها

   2 )     عوامل ناشي از ساختار گروه و مکانيسم هاي تشکيل آن

   3 )     عوامل ناشي از رفتارفردي و ميان فردي اعضاء گروه

 بصورتي مشروح عواملي چون پيچيدگي هاي رفتاري انسانها ، تفاوتهاي ميان فردي ، ويژگي هاي شخصيتي افراد ، نگرشها ، طرز تلقيها  و ....... از يک سو وشيوه هاي گوناگون رهبري و مديريت گروه ، ماهيت نقشها و مسؤوليتهاي گروه ، تخصصهاي مختلف افراد عضو و تنوع مکانيسمهاي ساختاري از سويي ديگر ، عوامل اصلي بروز تعارض را تشکيل مي دهند .

 ضرورت مديرت تعارض :

با توجه به اثر مخرب تعارض و نيز منافع حاصل از آن ، همينطور با عنايت به ويژگيهاي ماهيتي تعارض که در بالا به آنها اشاره شد و لحاظ اصل اجتناب ناپذيري وجود تعارض در کارهاي گروهي ، مديريت تعارض و هدايت آن به سمت تحقق دستاوردهاي فردي و جمعي بسيار اهميت داشته و نقشي حياتي در بهره وري کار گروهي ايفاء مي نمايد .

مديريت تعارض عبارتست از فزايند کنترل شايسته تعارضات و تمرکز بر عوامل ايجاد کننده آنها و هدايت آنها به سمت اهداف گروهي و فردي . مديريت تعارض جزء شايستگيهاي رفتاري يک مدير و رهبر گروه مي باشد که از نقشهاي ميان فردي آنها حکايت مي کند . مديران گروه هاي کاري و سازماني بايستي با شناخت عوامل بروز تعارض ، از مهارتهاي خود در اين زمينه بهره گرفته و ضمن مقابله با آثار مخرب اختلافات و تعارضات بوجود آمده ، از آنها در جهت کمک به بروز خلاقيتهاي فردي بهره برداري نمايند .

البته لازم به توضيح است که گاهي گروه بايد نگران فقدان تعارض در بين خود باشد ، زيرا اين امکان وجود دارد که اعضاء گروه متاثر از عوامل بروز تعارض پنهان به کتمان نظرات خود بپردازند . در واقع فقدان تعارض نشان دهنده رکود در کار گروهي و خو گرفتن اعضاء به رخوت و خمودگيست.

تعارضات موجود اگر به حال خود رها شود نه تنها جو گروه و سازمان را متشنج مي کند بلکه باعث از بين رفتن فرصتهايي در زمينه بروز خلاقيتهاي فردي و گروهي مي گردد . بنابراين اهميت نقش مديريت تعارض در حل اين تعارضات و کنترل مناسب آنها ، بسيار قابل توجه بوده و بايد به آن عنايتي ويژه داشت . بخصوص در جامعه ما که بدلايل گوناگون فرهنگي و محيطي ، تعارض پنهان به وفور ديده مي شود ، اين نقش برجسته تر است .

روشهاي مديريت بر تعارض :

راه کارهاي مديريت تعارض عموما از شناخت عوامل بروز تعارض و تجزيه و تحليل آنها ناشي شده اند . و به همين دليل اقدامات پيشگيرانه در زمينه جلوگيري از بروز تعارضات مضر از طرف افراد خبره در اين پروسه صورت مي پذيرد .

ايجاد جو دوستي و صميميت در گروه ، تقويت حس همکاري گروهي ، تعيين اهداف و آرمانهاي گروه ، کمک به افزايش روحيه بردباري و بالا بردن آستانه تحمل افراد ، تقويت روحيه نقد پذيري ، برانگيختن حس احترام متقابل ، جلب توجه به تفاوتهاي ذاتي آنها با هم و تفوت نقشهايشان ، ترويج ارزشهاي مشترک و ...................  از طرف مديريت گروه مي تواند زمينه هاي بروز تعارضات غير ضروري و مضر را از بين برده و مجال عرض اندام به آنها ندهد .

مديريت تعارض بايد ضمن ايجاد جو اعتماد و همدلي در گروه و پر رنگتر کردن خصوصياتي چون صداقت ، صراحت در گفتار ، شفافيت موضع و مانند اينها ، با توسل به شيوه هاي فيلتر کردن موضوعات و قالب بندي افکار و نظرات با ترکيبي مناسب و خوش نقش ، به هدايت تعارضات بسوي اهداف مشترک کار گروهي همت گمارده و آنها را از حالت تهديد خارج نموده و به فرصتي براي سازندگي بيشتر ، تعامل بهتر و يادگيري متقابل ، تبديل نمايد .

راهبردهاي حل تعارض :

با توجه به نتايج حاصل از بحث هاي گروهي و تعارضات بين فردي همواره يکي از حالات  ( برد – برد ) ، ( برد – باخت ) و ( باخت – باخت ) اتفاق مي افتد . با اين مقدمه به تشريح پنج راهبرد حل تعارض در زير مي پردازيم .

  1 ) راهبرد اجبار : در اين حالت هر يک از اعضاء درگير در تعارض بر درستي نظر خويش پافشاري نموده و سعي به تحميل نظر خود دارد . در نتيجه با پيروز شدن يک نفر وضعيت برد – باخت حاصل خواهد شد . اين وضعيت پايدار نخواهد بود .

  2 ) راهبرد تطابق : در اين حالت يکي از نفرات درگير يا از روي ترس و يا از روي ايثار و گذشت به تطابق نظر خود با ديگري مي پردازد . در اين حالت اگر ترس عامل تطابق باشد وضعيت برد – باخت و اگر ايثار عامل باشد وضعيت برد – برد حاکم مي گردد .

  3 ) راهبرد سازش : در اين حالت طرفين درگير با گذشتن از خواسته هاي خود به توافق مي رسند و وضعيت برد – برد حاکم مي شود ، ولي بدليل عدم تحقق کامل خواسته هايشان به وضعيت تعارض بر خواهند گشت .

  4 ) راهبرد اجتناب : در اين حالت به دليل پرهيز طرفين در حل تعارض ، تعرض بلا حل باقيمانده و در فرصتهاي بعدي به حل آن پرداخته مي شود .

  5 ) راهبرد همياري : در اين حالت طرفين صرفا به حل مساله و تعارض بوجود آمده پرداخته و کمتر به اصرار بر روي نظرات خويش مي پردازند و با همياري نسبت به تعديل و رفع تعارض مي کوشند . نتيجه برد – برد با حالت پايدار است .

لازم به توضيح است که استفاده از هر يک از راهبردهاي فوق جنبه اقتضايي داشته و به هنر مديريت در استفاده بجا از آنها مربوط ميگردد .

 تحريک تعارض :

از جمله هنرهاي مديريت تعارض در گروه هاي کاري و سازمانها ، هنر تحريک تعارض در بين گروه است ، تحريک تعارض يعني ايجاد و بهره گيري مفيد از تعارض در جهت بهبود عملکرد گروه و تقويت خلاقيت افراد گروه . منظور از تحريک تعارض ايجاد محيطي است که در آن نظريه هاي مخالف فرصت عرضه يافته و درمعرض قضاوت قرار گيرند . بديهي است که فردي مي تواند به تحريک تعرض بپردازد که از سابقه ف تجربه و دانش کافي در اين زمينه برخوردار باشد .

نتيجه گيري :

با توجه به آنچه در اين مقاله به آن پرداخته شد ، بايد گفت که مديريت تعارض فرايند تشخيص نقش مناسب تعارض در بين گروه هاي کاري و استفاده  مناسب از فنون و راهبردهاي مرتفع ساختن آن در جهت بهبود عملکرد گروه و افزايش بروز خلاقيتهاي فردي و تقويت روابط ميان فردي در بين اعضاء گروه کاري مي باشد . بسياري از گروه ها و کارهاي گروهي بدليل عدم توجه مناسب به مقوله تعارض و لزوم مديريت صحيح آن يا به کلي از هم پاشيده شده و با عملا کارکرد خود را از دست داده اند . امروزه نقش مديريت تعارض بعنوان يکي از چند نقش برجسته مديريتي ، روز به روز جاي خود را بيشتر باز نموده در اين راستا پرورش مديران در زمينه تشخيص بموقع تعارض و استفاده ا زراهبرد هاي مناسب ، حياتي به نظر مي رسد .

* منبع:http://edriss1970.parsiblog.com/155143.htm

منابع :

رفتار سازماني                 مورهد/ گريفين

پنجمين فرمان                  پيتر سنگه

نخست انسان سپس کالا             کونوسکه ماتسوشيتا/ ترجمه دکتر طوسي

مرواريد پنهان                 ناصر فتحي/ عليرضا شعباني راوري

چگونه افرادي را كه باهوش‌تر از شما هستند، مديريت مي‌كنيد؟

راب گافي - گارث جونز
مترجم:پروانه گودرزي
فرنز هومر؛ مدير اجرايي و رييس شركت راچ (غول دارويي سوئيس)؛ مي‌داند كه پيدا كردن ايده‌هاي خوب كار بسيار سختي است. او مي‌گويد: در تحقيقات تجاري من؛ صرفه‌جويي در مقياس وجود ندارد. او مي‌گويد: در جهان امروز؛ هر ساله چهار ميليارد دلار جهت تحقيق و توسعه ( R&D) هزينه مي‌شود. در تحقيقاتي كه صرفه‌جويي در مقياس وجود نداشته باشد، صرفه‌جويي ايده‌ها وجود دارد.


طبق نظر هومر؛ براي يك تعداد از شركت‌هاي در حال رشد، مزيت رقابتي به توانايي و قابليت شركت در ايجاد حركت و تلاش اقتصادي، نه بر اساس كارآيي هزينه بلكه بر ايده‌ها و دانش فني خردمندانه، متكي است. در عمل، اين بدان مفهوم است كه رهبران بايد محيطي فراهم نمايند كه در آن، آنچه را كه ما «افراد باهوش» مي‌ناميم رشد كرده و بالنده شوند.
اين‌ها تعداد كمي از كاركنان هستند كه ايده‌ها، دانش و مهارتهايشان به آنها قابليت ارائه و خلق ارزش‌هايي را مي‌دهد كه منابعش را سازمان‌هايشان در دسترس آنها قرار داده است. فكر كنيد، مثلا يك مهندس نرم‌افزار كه كدهاي جديد ايجاد مي‌كند يا محقق داروساز كه فرمول يك داروي جديد را مي‌نويسد. تنها نوآوري آنهاست كه ممكن است پشتوانه مالي تمام شركت در يك دهه باشد.
امروزه تقريبا همه مديران ارشد اجرايي اهميت داشتن افراد فوق‌العاده باهوش و با خلاقيت بالا را تشخيص داده‌اند. اما جذب آنها فقط نيمي از مبارزه است. مثلا اخيرا مارتين سورل؛ مدير اجرايي شركت WPP؛ يكي از بزرگترين شركت‌هاي خدمات ارتباطي دنيا؛ به ما مي‌گويد: يكي از بزرگترين چالش‌هاي ما عدم صرفه‌جويي در مقياس (زيان مقياس) در صنايع خلاق است. اگر شما تعداد كاركنان خلاق را دو برابر كنيد به اين معنا نيست كه شما دو برابر خلاقيت داريد. شما نه تنها بايد افراد مستعد و باهوش را جذب كنيد، بلكه بايد در پرورش محيط براي رشد خلاقيت آنها جهت دستيابي به توليد ثروت و ارزش براي تمام سهامدارانتان كوشا باشيد.اين كار خيلي دشوار است. اگر افراد باهوش را با يك خصوصيت بخواهيم تعريف كنيم اين است كه آنها نمي‌خواهند كسي آنها را هدايت (رهبري) كند. اين براي شما به عنوان يك رهبر، يك مشكل واضح به‌وجود مي‌آورد و چالشي است كه با جهاني‌سازي وسيع‌تر شده است. افراد باهوش با تحرك‌تر از قبل هستند، آنها مي‌توانند در بنگلور يا در بوستون يا هر جاي دنيا باشند.اين بدان منظور است كه آنها فرصت‌هاي زيادي دارند. آنها منتظر حقوق مستمري خود نيستند، ارزش خود را مي‌دانند و مي‌خواهند شما نيز اين را بدانيد.
ما 20 سال گذشته را در خصوص مطالعه موضوع رهبري و اينكه زيردستان از رهبرانشان چه مي‌خواهند؛ صرف كرده‌ايم. روش‌هاي ما جامعه‌شناختي بوده و تحقيقات ما بيشتر به صورت مطالعات موردي بوده است تا زمينه‌هاي تصادفي و ناشناس. روش اصلي ما شامل يك سري مصاحبه است و كار ما؛ مقدمتا پنج مورد را طراحي مي‌كند كه شامل: تجارت علمي؛ خدمات بازاريابي؛ خدمات حرفه‌‌اي؛ رسانه و خدمات مالي است. براي اين موضوع ما با بيش از 100 رهبر (مدير) و افراد باهوش آنها در سازمان‌هاي پيشرو گفت‌وگو كرديم. نظير: پرايس واتر هاوس كوپر؛ الكترونيك آرتز؛ سيسكو سيستم؛ سوئيس كرديت؛ نوارتيس؛ KPMG؛ BBC؛ WPP؛ و راچ.
پس از صحبت بيشتر با آنها روشن شد ارتباط رواني مديران با افراد باهوش خيلي متفاوت از ارتباطي بود كه آنها با ساير زيردستان خود داشتند. افراد باهوش درجه بالايي از حمايت و امنيت سازماني را خواسته و مي‌دانند كه عقايد و ايده‌هايشان بسيار مهم و با ارزش است. همچنين آنها خواستار آزادي در تحقيق و كاوش و شكست هستند كه در صورت شكست با سرزنش مواجه نشوند. آنها انتظار دارند رهبرانشان نسبت به طرح‌هايشان عاقلانه و روشنفكر نگاه كرده و ديد باز داشته باشند؛ اما نمي‌خواهند استعداد و مهارت رهبرانشان درخشان‌تر از آنها باشد. اين را نمي‌توان گفت كه افراد باهوش شبيه هم هستند يا از يك مسير واحد پيروي مي‌كنند؛ اما به هر حال داراي يك سري خصوصيات مشترك هستند.
درك و فهم افراد باهوش
برخلاف آنچه ما در سال‌هاي اخير باور داشته‌ايم؛ مديران ارشد اجرايي شركت‌ها كاملا مايه دلخوشي و خوشوقتي افراد فوق‌العاده باهوش و خلاق خود نيستند. البته برخي افراد مستعد و توانمند نظير هنرمندان، موسيقيدانان و عوامل ديگر مي‌توانند نتايج چشمگيري را در آنها بوجود آورند. در هر صورت در بسياري از موارد فرد باهوش به سازمان نيازمند است، همان‌طور كه سازمان به او نياز دارد. آنها نمي‌توانند بدون منابعي كه سازمان براي آنها فراهم مي‌نمايد، به طور موثر انجام وظيفه نمايند.
همچنان كه يك موسيقيدان كلاسيك به اركستر نياز دارد، يك دانشمند محقق نيز به سرمايه و تسهيلات يك آزمايشگاه مناسب جهت تحقيقاتش نيازمند است. آنها بيش از هر چيز به اين منابع احتياج دارند. همانطور كه رييس توسعه يك شركت حسابداري جهاني مي‌گويد، افراد باهوش مي‌توانند منبعي از ايده‌ها و نظرات خلاق جهت پيشرفت باشند.اين خبر خوبي است. اما خبر بد؛ اين است كه تمام منابع و سيستم‌هاي جهان غيرقابل استفاده است مگر اين كه شما از افراد باهوش براي به كارگيري اكثر آنها استفاده كنيد. بدتر از آن؛ آنها خوب مي‌دانند كه شما بايد آنها را به خاطر دانش و مهارتشان استخدام كنيد. اگر يك سازمان بخواهد دانش جاسازي شده در فكر افراد باهوش را بكار گيرد و آنها را در شبكه قرار دهد؛ بايد به يك سيستم مديريت ـ دانش بهتري دست يابد.
ضعف اين سيستم‌ها در بكارگيري دانش و عدم آگاهي‌ها يك نااميدي بزرگ در ابتكارات مديريت دانش در تاريخ است.

مدیریت رفتار؛ شيوه هايي براي شاد بودن

۱)      مسئووليت هيجانهاي خود را بر عهده بگيريد :

 

اگر مي خواهيد شاد باشيد بايد بدانيد كه مي توانيد شاد بودن خود را كنترل كنيد . يك باور رايج در ميان مردم اين است كه يك فرد مي تواند احساسهاي ناخوشايند در فرد ديگر ايجاد كند : « او مرا عصباني مي كند . » « تو مرا غمگين مي كني » اما بايد گفت كه شما هرگز ، به هيچ طريقي ، قادر نيستيد احساسي را در ديگران ايجاد كنيد . روابط علت و معلولي فقط در دنياي فيزيكي وجود دارند و اين موضوع در دنياي هيجانات قابل تصور نيستند . هيچكس نمي تواند با گفتن كلمات ناخوشايند ، براي مثال از طريق امواج صوتي ، روي مغز فرد ديگر تأثير بگذارد و اهرم غمگيني را به حركت در بياورد .

محركهاي بيروني نظير افراد و شرايط مي توانند بر باورهاي ما تأثير بگذارند . اما كنترل مستقيم اين باورها به عهده خود ما مي باشد . اين ما هستيم كه مي توانيم از طريق تغيير دادن باورهايي كه موجب اندوه ما مي شوند ، در خود احساس شادي ايجاد كنيم . باورهاي خود را ارزيابي كنيد و مسئووليت آنها را بپذيريد . خود را سرزنش نكنيد يا مورد قضاوت قرار ندهيد ، بلكه براي يافتن پاسخ و رشد فردي تلاش كنيد .

 

 

2 )  آگاهانه براي شاد بودن تلاش كنيد :

ادامه نوشته

مديريت رفتار سياسي در سازمان ... management of political behavior

قدرت ؛ سياست ؛ ظرفيت سياسي ؛ مهارت هاي سياسي ؛ تاكتيك هاي سياسي

چكيده

از سياست در سازمان، تعابير مختلفي برداشت مي شود اما آنچه كه مورد توجه بسياري از انديشمندان در حوزه رفتار سازماني قرار دارد، اين است كه رفتار سياسي نه تنها به گونه اي ذاتي منفي نيست بلكه مي تواند براي اعضاي يك سازمان يا خود سازمان مفيد نيز باشد. در اين مقاله پيش زمينه هاي وقوع رفتار سياسي در سازمان، ماهيت رفتار سياسي، مهارت هاي سياسي و تاكتيك هاي رفتار سياسي در سازمان مورد بررسي قرار مي گيرد. مهمترين درس مديريتي آن است كه رفتار سياسي را در سازمان نمي توان از بين برد ولي مي توان و بايد كنترل و مديريت كرد تا در محدوده اي منطقي و سازنده قرار گيرد.

كليدواژه : قدرت ؛ سياست ؛ ظرفيت سياسي ؛ مهارت هاي سياسي ؛ تاكتيك هاي سياسي

1- مقدمه

تعاريف بسيار زيادي از سياست در سازمان وجود دارد. برخي از ديدگاه ها سياست سازماني را به عنوان استفاده از قدرت، براي نفوذ در فرايندهاي تصميم گيري و يا اطمينان حاصل کردن از آن که رهاوردهاي يک وضعيت براي يک شخص قدرتمند مطلوب مي باشند، تعبير مي کنند. همچنين سياست در سازمان به عنوان فرايند ساخت ائتلاف براي دستيابي به کنترل بر روي يک موقعيت و تضمين يک رهاورد مثبت براي ائتلاف تعريف شده است (KACMAR & FERRIS, 1993).

در سازمانها سياست يك واقعيت زندگي است. آنان كه نتوانند متوجه رفتارهاي سياسي بشوند نمي توانند اين واقعيت را درك كنند كه سازمان يك سيستم سياسي است. اگر امكان داشت همه سازمانها و گروههاي رسمي موجود در درون سازمانها با اين خصوصيات تعريف شوند دنيا گلستان مي شد: حامي و پشتيبان، هماهنگ، بي غرض، بدون نظر شخصي، مورد اعتماد و اطمينان، ياري دهنده، ‌خيرخواه و داراي روح تعاون و همكاري.

ادامه نوشته